آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

اولین نماز جمعه

سلام به همه 307 امروز یه روز خیلی خوب بود. اعتراف می کنم که توی این یک سال این کار رو دیگه نکرده بودم. قربون بابام برم که انقدر ب فکر منه. مامانم ظهری من رو آماده کردن و با بابام رفتیــــــــــــــــــــــــــــم کجا؟ یه جایی که توش  نماز جمعه برگزار میشه. خیلی بهم خوش گذشت. سیب خوردم. کیک خوردم. با همه ی عموهام دست دادم. قمقمه م رو که برای اولین بار توش آب ریخته بودن و داده بودن با خودم بیام و زدم زمین و شکستمش. و دیگه به درد نمی خوره!!! کلی بابابزرگای اونجا بهم شکلات دادن. تسبیح بازی کردم. موقع نماز جمعه خیلی سعی کردم شلوغ نکنم! و ساعت 3 هم با بابا جون...
30 فروردين 1392

بهشت همیشه همراه مادران است! تو خودِ بهشتی!

شیرین شده است به اندازه ی تمام عسل های دنیا! به اندازه ی تمام زنبورها! حتی آنهاییشان که عسل درست نمی کنند! هر کاری که می کنیم می خواهد مثلش را انجام دهد! هر جا که می رویم می آید! آشپزی که می کند! سیب زمینی-پیاز را که جدا می کند! آموزش بلند شدن که به او می دهیم دیگر از وسطش بلند نمی شود! پل می زند و از زیر دست هایش دنیا را آن وَرَکی نگاه می کند! روزی 10 ها بار دلش هوای خواهرش را میکند و با پرش هایش او را و ما را مستفیذ می کند! کشوهای لباسش نه تنها از او در امان نیستند که کشوی لوازم تحریر هم روزانه چند بار وسط اتاق پهن می شود! دقیقا می داند کاری را که نباید بکند چیست، یواشکی و با مراقبت از نگاه دیگران ب...
21 فروردين 1392

خاطرات سفر عید 92

سلام 305 ما امسال با مامانی 1 و خان دایی و خاله و دایی م رفتیم مسافرت به سمت شمال غرب ایران؛ تبریز! یه عالمه عکس گرفتیم با پسردایی هام و دختر خاله م که تقریبا همه ش ناپدید شدن! و چون بابام نبود از خیلی جاها هم یادمون رفت که عکس بندازیم!   محمدسجاد در حال هوا خوردن در جاده ی تبریز-کندوان: هوا کاملا خنک و سرد بود و ما ناچار از پوشاندن بچه ها از لباس گرم بودیم!   این هم خودِ کندوان: از فرصت ها استفاده میکردیم و تا آفتاب گرمی می تابید آستین ها را برای دریافت ویتامین D بالا می زدیم! خدا خاله و زندایی رو خیر بده که گاه و بیگاه من رو میگرفتن از مامانم و بغلشون بودم. برگشتنی هم رفتیم گنبد سلطان...
21 فروردين 1392

هيأت

سلام 304 چند روزي هست که هيأت دهه فاطميه خونه ماماني 2 محمدسجاد شروع شده. و صداي پس زمينه ي سخنراني و مداحي، صداي جيغ ها و سر و صداي آقا محمدسجاد ماست! که مدام از بلندگو به گوش مي رسه.   ...
19 فروردين 1392

آماده ي پرواز: يــــک دو ســــــــــــــــــه

سلام 302 آقا محمدسجاد ما اينطوري، ايستادن رو يادگرفته.   کاميونش  که هديه ي عمه ست از براي تولدش رو  مي گيره و از اين سر تا اون سر، ويـــــــــــــــــــــــــژ پرواز مي کنه!   ...
19 فروردين 1392

دايرة المعارف يک سال و يک ماه و 16 روزگي

سلام 303 دايرة المعارف محمدسجاد: يايا: مامان يايا: بابا يايا: سارا يايا: آيفون يايا: به من توجه کن يايا: سلام يايا: بده به من تميز دادن بين اين يايا ها  تنها از شنونده ي عاقلي به نام  مادر بر مياد! ...
19 فروردين 1392
1